زنگ زده، دوبار. زنگ می‌زنم. می‌گوید دوشنبه، مشهد. دل‌م می‌ریزد. زیارت حضرت رضا، قبل از محرم، احتمالا به تناسب تولدهای‌مان. عجب هدیه‌ای پیش آورده. می‌گویم نمی‌توانم، خداحافظی می‌کنم. بغض‌م می‌گیرد، نمیدانم کی قرار است خدا نعمت برادر بزرگتری چون او را از من بگیرد. کاش می‌شد بگویم چه ها از #سجاد آموخته‌ام. گوهری‌ست برای‌م، خدا حفظ‌ش کند.